-
یک لحظه
یکشنبه 29 آذرماه سال 1394 17:46
تنها فقط و فقط یک لحظه توی زندگیت میتونه اتفاق بیافته...
-
...
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1394 00:20
دارم میرم ...
-
اینم کادو شب یلدا پیش پیش
شنبه 8 آذرماه سال 1393 21:27
-
میگن بله برونه ...
سهشنبه 6 آبانماه سال 1393 20:49
این عکس سفره بله برون البته ببخشید دیر شد شاخه نبات برای مهمون های عزیز اینم کاسه نبات
-
برای روز تولد دوباره عشق زندگیم و نو شدن روزگارم
شنبه 3 آبانماه سال 1393 01:31
امشب زندگیم عوض شد حالا میتوانم دوباره عاشقانه بنویسم برای همسفرم برای همدم روزهام برای مردی که حالا میخواد بشه مهربون تمام لحظه هام
-
برای تو...
پنجشنبه 1 آبانماه سال 1393 22:54
چقدر زود دیر میشه
-
کیک بستنی (تجربه اول)
یکشنبه 20 مهرماه سال 1393 23:55
این هم عکس کیک بستنی من عکاس خاله جون
-
مخاطب خاص
پنجشنبه 10 مهرماه سال 1393 21:46
این روزها درگیر یک آه هستم درگیر یک افسوس ... روزها پر از همهمه ام و شب ها آشفته از دغدغه ... گاه نوازشی آرام در گذر زمان به سیلی بر صورتمان بدل می شود که انتظارش را از آشنایی که شاید میشناختیم نداشته ایم سرما و گرمای لحظات مهم نیست این روزها تمام اندیشه ام پر از انسان هایی است ... آیا واقعا ...
-
اشتیاقی سرد
چهارشنبه 9 مهرماه سال 1393 19:47
گاهی اشتیاق برای رسیدن به یک لحظه هایی تبد یل به تکه یخی می گرد د که هیچ گرمایی دیگر توان دوباره جا ن بخشیدن به آن را ندارد
-
زندانی ...
دوشنبه 7 مهرماه سال 1393 22:30
چقدر دلگیرند روزهای هفته که در تقویم سال محبوس اند .....
-
این روزها که نیستی...
یکشنبه 6 مهرماه سال 1393 06:32
گاهی وقت ها آنقدر تو هوای یک آدم نفس کشیدن برات عادت میشه که وقتی تنها یک لحظه از اون جدایی تازه متوجه میشی که ای وای چقدر درگیر اون بودی و نمیدونستی، چقدر معنایی زندگیت با بودنش متفاوت بوده،این روزها منم و این حس غریب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 شهریورماه سال 1393 00:13
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1393 14:31
هیچ چیزی از تو نمیخواستم عشق من فقط میخواستم در امتداد نسیم گذشته را به انبوه گیسوانت ببافم تار به تار گره بزنم به اسطورههای نارنجی که هنگام راه رفتن ستارههای واژگانم برایت راه شیری بسازند میخواستم سر هر پیچ یک شعر بکارم بزنی به موهات که وقتی برابر آینه میایستی هیچ چیزی جز دستهای من بر سینهات دل دل نکند...
-
پلک بگشا ...
شنبه 27 اردیبهشتماه سال 1393 16:23
آرامش چشم هایت از آن من نیست که اینگونه بی قرار می گردم پلک بگشا و رهایم کن از این کابوس زندگی ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1393 01:13
گاهی ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 15:46
شمعدونی ناز من ناز
-
کیک واقعی ....
پنجشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1393 16:33
این کیکی هست که دوست جونم برام درست کرده آسیه جون ممنون این هم کارت تبریک آسیه جون
-
تولد غم انگیز
شنبه 6 اردیبهشتماه سال 1393 02:02
شاید اینجا بهترین مکان برای همین بود که گاهی بیام بگم چی توی روزگارم می افته ولی دیگه حتی حس و حال تولد هم نیست این کیک تولد این هم کادو توی یک روزگار نه چندان دور شاید اینها همش تصویر و عکس نباشه حقیقت باشه اما امروز ... حتی اونی که باید باشه هم نیست چه برسه به کیک و کادو و تولد
-
باید سکوت کنم...
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 10:08
گاهی میرسه که باید سکوت کنی و دیگه قفل بزنی به وجودت تا دیگرانو آزار ندی انگار من هم باید قفل بزنم به این وبلاگو برای همیشه سکوت کنم شاید مایه آرامش دیگری باشم
-
شاید من هم ...
جمعه 22 آذرماه سال 1392 22:06
اکنون باید گذشت شاید در پس آن کوچه که رازقی دست بر زلف بنفشه می نشاند و ابر به لطافت بر گلبرگ های نسترن ،عشق را هدیه میکند و شاید آنجا که بلبل ، سبکبال بر لبان گل بوسه می نشاند و آنهنگام که در سایه سار دشت در جشن رنگ ها ، پروانه ای عاشق می گردد من نیز هوای بودن را با دوست داشتن تجربه کنم
-
آیا گذشت باید کرد ؟
جمعه 22 آذرماه سال 1392 12:45
گاهی چه ساده باید گذشت از عشق از دوست داشتن های دیرین و شاید از زندگی...
-
حباب
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 02:14
تا حباب رویاهای شیرینم از میان دیدگانم محو گشت رنگ و روی روزگار را با وجودم لمس کردم دیگر نفس برای بودن، شوقی برای گذر از جاده های پر تکرار امیدی برای دوری از دلواپسی ها و ساعت ها دیگر غرق آرزوهایم نبود من بودم و روزهای اجبار ...
-
سکوت
شنبه 9 آذرماه سال 1392 00:41
پشت این سکوت شب دلم پر هیاهوست ... چشمانم سرخ از خستگی ها و وجودم پر از ناگفتنی ها ...
-
مرا باز گردانید .........
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 23:17
کافیه تنها یک خورده قد بکشی تا تمام بار زندگی رو شونه هات قرار بگیره شانه هایم دیگر توان این بار را ندارد مرا به کودکیم باز گردانید
-
در میان او ....
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 12:47
من در گذر زمان ساعت ها در تو و در درون خود به نیایش مینشینم گهواره ی تنهاییم را ، دستان رویایی تو به آرامش می رساند باز هم این من و خدا
-
و عشق بر دفتر زندگی
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 19:21
تا حالا بین عقل احساس و اعتقادتون گیر افتادین؟
-
خوشحالم ...............
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 17:07
سلام سلام دوست جون ها دوباره من اومدم یه خبر داغم دارم ، البته برای خودم از همه بیشتر لذت بخش بود. هولم نکنید خوب آره ... آره درست حدس زدید ارشد قبول شدم
-
تو و من ...
جمعه 14 تیرماه سال 1392 15:30
آنقدر اشک در چشمانم و غم در نگاه زاده گردیده که تاب زایش اندوه را هم ندارم... آنقدر اشک در چشمانم و غم در نگاه زاده گردیده که تاب زایش اندوه را هم ندارم، به ترانه ها که نه مرثیه های درد گوش می سپارم شاید که تو ، تویی که در منی به التهاب لحظه هایم پایان دهی و من این من خسته از روزها را آرامشی بخشی از عشق، از ....
-
میان تن
جمعه 1 دیماه سال 1391 18:54
اینجا میان گرمای تن ، آرامشم را به هم میزند دلم ، باز هم هوای تو را دارد که با بیقراری شادمانی می کند.
-
روزهای من ...
جمعه 5 آبانماه سال 1391 23:06
لحظه ها در گذر ثانیه ها در تکاپو من به دنبال شوقی نو