-
...
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 18:36
خیلی اوقات بهترین احساساتی که داریمو توی قفسه های قلبمون زندانی می کنیم و می گذاریم تا خاک بخورن و از اونها هیچ استفاده ای نمی کنیم !
-
تقدیم به خوبانم به رسم خوشامد و دست مهر نشاندن بر سرم
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 17:29
شبان هنگام این قنوت دستان شما بوده که به آسمان ها رهسپار می گشته و طنین دلنشینتان با واژه های نورانی دعایتان بوده که با نسیم گره می خورده و.... شبان هنگام این قنوت دستان شما بوده که به آسمان ها رهسپار می گشته و طنین دلنشینتان با واژه های نورانی دعایتان بوده که با نسیم گره می خورده و به عرش خداوندی می رسیده ، این پاهای...
-
آبی ...
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 17:11
گونه را زشبنم خالی می سازم و دل را زعشق تهی، سوار به درشکه ای به سرزمینی دیگر پای می گذارم، به جایی که در آن نشانی نباشد از بی وفایی، به آن جا که رنگ آسمان و دل ها یکی است: آبی، آبی، آبی.
-
و باز هم دلتنگی
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 00:46
گاهی دلتنگی تنها دلیل گذاشتن یک پست جدیده امشب دلتنگم ، بیقرارتر از هر روز ، بیشتر از همیشه
-
ستاره باران من
شنبه 27 خردادماه سال 1391 22:55
گونه هایم ز ستاره پر است انگار که صورتم کهکشان آتش است، خون درون صورتم به موج و حرارت افتاده و تنم به تب و گرمای فراق از تو افتاده ، دیگر گریزی نیست ازاین درد که از سینه بر میخیزدو بر قلب خنجر می کشد .
-
دلتنگی مادر
جمعه 26 خردادماه سال 1391 15:22
من مامانمو میخوام حالا من چیکار کنم فردا پس فردا میاد من که نیستم حالا چیکار کنم؟!!!!!!!!!!!!! آخه فردا پس فردا امتحان دارم . . . . . . . (داداش کوچولو) . . . . . . . از دست این داداش کوچیکه ،صفحه وبلاگمو خالی دیده شروع کرده به دردو دل به دل نگیرید بزرگ میشه یادش میدیم فضولی نکنه
-
سکون
جمعه 26 خردادماه سال 1391 11:33
تنم به چنگال درد اسیر گشته، ذهنم از حرکت ایستاده است، در اطرافم چه می گذرد؟ من نمی دانم. خستگی را با خود به این سو و آن سو می کشانم، مرا فریادرسی از این جسم تب آلوده نیست. کسی ندای کمک خواستن مرا نمی شنود، من شکسته در خویشم و به کام بلا افتاده ام، بیهوده در این مرداب تکاپو می کنم و خود را بیشتر اسیر می سازم.
-
مهربان ...
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 13:19
دستان ابرشمیت را به دستانم بسپار، نوازشم کن و دامن از من مگیر، مانند همیشه نیازم را با بی نیازیت بپوشان و بر من سخت مگیر مهربان من
-
تنهایی
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 13:16
دوست داشتنم روزگاری تنها با توبودن بود ، امّا .... امروز تنها و تنها تنهاییست .
-
رهی معیری
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 13:06
بی روی تو گشت لاله گون مردم چشم بنشست ز دوریت به خون مردم چشم افتادی اگر ز چشم مردم، چون اشک در چشم منی عزیز، چون مردم چشم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 13:02
تنها خوشبختی واقعی هنگامی حاصل می شود که خود را وقف رسیدن به هدفی می کنیم. ((ویلیام کوپر))
-
روزگاری با غم
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 03:18
یه جورایی دلتنگی سراغم اومده که خیلی عجیبه، نه بغض کردم و نه اشکم سرازیره،این روزها همش یه حسی تو وجودمه که چنگ انداخته دور قلبم و هی فشارش میده، انگار میخواد که نفس هامو به شماره بندازه،حتی حس باریدن هم اگه میخواد متولد بشه با آهی گرماشو از دست میده و منجمد میشه ، خلاصه دنیام دنیای عجیبی شده. فقط دنبال راهی می گردم...
-
رنگ های تکراری
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 01:16
دوست دارم که زندگی کنم با یک رنگ جدید، اما حیف که تمام رنگ ها تکراری شده اند.
-
چرا باید ...
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 00:44
چرا باید تاب بیاورم گرمای اشک را ، چرا باید بسوزم از شعله غم ، چرا باید نوید احساس را بشکنم و خرد کنم و دور ریزم. چگونه باید تو را دوست بدارم وقتی تو مرا دوست نداری.
-
دریاب مرا ...
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 00:37
د ر سکوت به خلوت گزیده ام ، لب هایم لرزان از گفتن دوباره ی حدیث عشق و دوست داشتن است، لرزه ی شانه هایم بر دیوارهای سرد گرمی نمی یابد ، من به دنبال شور و هیاهوی روزهای بودن تو، در احوال گذشته گریانم، مرا دریاب که باز هم غرق در روزهایم.
-
سوختگان
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 21:19
هر لاله آتشین ، دل سوخته ای است هر شعله برق ، جان افروخته ای است نرگس که ز بار غم ، سر افکنده به زیر بیننده چشم از جهان دوخته ای است رهی معیری
-
به دنبال ...
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 21:09
در اتاق فکر به دنبال واژه ای نو می گردم، به دنبال کلمه ای که عطش عشق را فرو نشاند.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 21:01
تا کنون هیچ کس ،حتی شاعران نیز نتوانسته اند بگویند ظرفیت دل تا چه اندازه است. (( زلدافیتزجرالد ))
-
پروردگار مهربون من ...
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 21:40
به دنبال یافتن واژه ای بودم تا تصویر کشم حس در تو غرق شدن و با تو بودن را،اما واژه ای ناب تر جز نام تو نیافتم.
-
خواب بودم که...
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 20:27
شده تاحالا یه خواب ببینید نخواید پاشید؟ ییهویی اون تلفنه بی موقع زنگ بخوره از یه رویای شیرین دربیاین ،دوباره تلاش کنید بخوابید اما نشه بعد چه حالی بهتون دست میده ای بابا سر صبح آدمو بیدار میکنن با زنگشون، یا گاهی خوابت نمی بره بعد کلی ملق زدن و جا به جا شدن چشمات یکم گرم شده ، اون گوشی شروع میکنه به جست و خیز وتا یکی...
-
یکم دلتنگ و یکم خوشحال
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 16:00
سلام دوست جونی ها دلم الان یکم گرفته و هم یکمم خوشحالم ، گرفته به خاطر مسافرت مامان جونو بابا جونم ، خوشحالیمم به خاطر رفتن دوباره به سر کاره البته تو این مدتم می تونستم که برم سر کار اما امان از دست این مهمونا که پاشنه ی در خونمونو در آورده بودن ، وقت نمی شد کارمو پیگیری کنم ، در هر صورت خوشحالم که مسافرت مامان جونم...
-
برای بابای ناز خوشگلم
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 00:02
سلام به بابا جون خودم و همه ی شما دوستای عزیز اومدم زودتر پیش دستی کنم و روز پدرو به همه ی باباهای گرامی تبریک بگم و از جانب همه بچه ها بگم ما همه دوستون داریم و به داشتن شما عزیزان به خود می بالیم بابا جون خوبم روزت مبارک جیگرم مواظب خودتون باشید باباهای مهربون ما همیشه چشم به در داریم تا روی ماهتونو ببینیم
-
یادگاری به رنگ خورشید و باران
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 11:17
گل ها در انتظار لبخند خورشید به روی دشت زندگی هستند ، آسمان بارانی، همدم روزهای بی آفتاب ماست.
-
خدای مهربون من
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 11:09
دلواپسی ، نگرانی، لحظه های پر استرس ، مغزی آشفته دارم از هیاهوی بیرون.... و اما در درون ، تو را دارم با تمامی آرامش ها ، امنیت ها و قلبی مالامال از عشق .....
-
یه دوست خوب ....
جمعه 12 خردادماه سال 1391 14:49
یه وقت هایی نمی دونم برای شما هم پیش اومده که یه آدم هایی وارد زندگیتون بشن ، حتی اولش ندونید چه جوری میخواهید باهاشون رابطه داشته باشید اما بعد از مدتی تمام ذهنیت شما در رابطه با اونها فرق کنه ؟ شده که فکر کنید میخواهید یه دوست یه همکار ساده باشید اما اونقدر به اون طرف وابسته بشین که بهتون خیلی نزدیکتر بشه بشه یه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 15:30
10) تا زمانی که انسان بتواند ستایش کند و دوست بدارد جوان می ماند.
-
یادگاری از گذشته ...
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 14:50
نوشته های این پست مربوط میشه به آذر ماه، وقتی که حال و هوای نوشتنم بود قلم برای نگاشتن از تو به دنبال بهانه می گردد، به امید طلوع دوباره دوست داشتن و جاری شدن بر رود گفتار انسانی که همه وجودش طلب بود و عشق.
-
کدوم بهتره؟
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 22:11
تا حالا شده یه روز انقدر بی حوصله باشید که حتی صبح رمقی برای بلند شدن از تو رختخواب هم نداشته باشید بعد با خودتون خلوت کنید و سعی کنید دنبال یه کاری باشید که انگیزه ایجاد کنه براتون که شروع به حرکت دوباره کنید؟ یا یه روزی و تصور کنید که از صبح که چشم باز کردید به این امید بودید که یه لحظه فقط یه دقیقه یه زمان کوتاه...
-
جوابیه به یه دوست جون
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 22:03
سلام دوست جونا این نظر جواب یه دوست جونه راجع به راهکارهایی که برای پست "تک بوق های سکوت ..." گذاشته بود، راهکارها رو تو یادگاریها بود اما گفتم اینجا دوباره بیارم تا جوابشو ببینید راهکارها: .... راهکارها: 1: بهش بگو یک آهنگ پیشواز واسه خودش بذاره تا مجبور نباشی صدای تک بوقها رو گوش کنی!! 2: شاید اونموقع که...
-
جا مونده های دوست داشتنی
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 14:17
دیروزی داشتم خونمونو جمع و جور میکردم رفتم سراغ کمدمون ، وای یه لباسهایی رو در آوردم یادشون بخیر ، چقدر اون زمانا دوست داشتم یه مهمونی بشه بپوشمشون ،کفش هایی رو پیدا کردم که وای یادمه با چه شوق و ذوقی خریده بودم واسه عروسی اون یکی دختر عمو که خیلی دوستش دارم یا اون مانتویی که سوغاتی مامان بود وقتی رفته بود سفر . فکر...