-
شاید ...
شنبه 31 تیرماه سال 1391 23:55
مژگان خود را بر هم می زنم، چشم بر روی روشنایی می بندم ، شاید که نور در پس دیدگان بسته ی من باشد ، شاید ... مژگان خود را بر هم می زنم، چشم بر روی روشنایی می بندم ، شاید که نور در پس دیدگان بسته ی من باشد ، شاید که نور در وجود من ، در ذهن من ، در قلب من باشد ، شاید که نسیم همان بوی بهشت است که بر من می وزد ، شاید باران...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 تیرماه سال 1391 23:18
تقدیر انسان چنین است که بر روی معمای هستی بیندیشد و به عنوان کاری شگفت انگیز، زندگی جدیدی بیافریند . " چارلز اف . کترینگ "
-
یه دعوت ناب به یک مهمونی خوب
شنبه 31 تیرماه سال 1391 01:34
ماه رمضون هم آروم و بی صدا از راه رسید امیدوارم که از لحظه لحظه ی این ماه پر برکت به خوبی استفاده کنیم ، توی دعاهاتون منو هم از یاد نبرید دوستان خوبم
-
یه دلخوری کوچیک ...
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 18:11
راستی یه گله کوچیک دارم از دوستایی که برای پست " یه وبلاگ دیگه" نظر نذاشتن خب براتون نمی نویسم دیگه اصلا، اگه دوستم ندارید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 18:09
خوشبختی درونی است نه بیرونی، از این رو به آنچه هستیم بستگی دارد، نه آنچه داریم. "هنری ون دیک "
-
خوب نبودم دیگه ...!
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 17:56
این روزها هربار اومدم پست بزارم یه مشکلی پیش اومد ،یه بار با گوشیم بود که تمام پستم پاک شد ، یه بار اومدم شروع کنم به نوشتن کنم وقتی سر کار بودم ،صدام کردن انقدر درگیر کار شدم که نشد ،دیروزم که گرمازده شدم بعدش هم با قرص ها و تجویزهای برادر بزرگوار راهی عروسی شدیم ،همین الانم با دادو دعوا سیستم داداشمو اشغال کردم که...
-
یه روز گرم گرم...
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 12:53
امروز از اون روزهای گرم گرم تابستونیه ، سحر میگه انگار رفتی سونا ، قرا بود با هم بریم لباس جدیدی که خریدمو بگیریم اما خیلی خیلییییی گرمه ،زیر باد کولر و فن نشستیم بازم داریم خفه میشیم ، حال هرکسی رفته بیرون بد شده . موندیم چه جوری برگردیم خونه ، میشه نریم همین جا بمونیم . ماشینمونم که خاطرتون هست فعلاً مریض تشریف...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 00:42
ما فقط با دوست داشتن می توانیم عشق را بیاموزیم. "ایریس مردوخ"
-
یه روز به یادمونی .....
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 06:54
اومدم زودی پست بزارم برم داره دیرم میشه، از یه ساعت پیش اومدم پست بزارم که درگیر جواب دادن و خوندن پست های زیبای دوستان شدم دیروز مهمونی بود خونه یه دوست جون ناز به اسم سحر خانمی خودم ، نمیدونید با چه سرعتی خودمو رسوندم خونشون حالا بماند که برای چی بود ، انقدر خونه رویایی و قشنگی داشت آدم دلش میخواست از اون خونه ها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 01:15
تحسین تنها یک انسان هم اثر بسیار زیادی دارد. "ساموئل جانسون"
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 22:16
...و با هم بایستید ، نه خیلی نزدیک به یکدیگر ، زیرا ستون های پرستشگاه از یکدیگر جداست و درخت بلوط و سرو در سایه یکدیگر رشد نمی کنند. "جبران خلیل جبران"
-
خانومی من موفق باشی ...
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 21:53
امروز سحرم مستقل میشه ، براش خیلی دعا میکنم ، امروز که داشت میرفت موج خوشحالی و نگرانی هردوتا توی چشمای نازش موج میزد ، میدونم اولشه تا خانومی من به شرایط جدیدش عادت کنه ،یکم زمان احتیاج داره ، امیدوارم همه کارهاش رو به راه بشه. دوستش دارم ، شما هم براش دعا کنید .
-
ی وبلاگ دیگه
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 07:44
سلام مهربانانم با دلگرمی از نظرات خوبتون تصمیم گرفتم وبلاگ جدید بسازم اما به لطف و کمکتون توی این وبلاگ نیاز دارم اول از همه کمکم کنید یه اسم خوب پیدا کنم دوم اینکه اگه دو جا نوشتم بهم هر دو جا سر بزنید گفتم براتون از شرایط کاریم یکم بگم شاید به درد بخوره برای انتخاب اسم جایی که ما کار میکنیم (من +10 تا دختر ناز و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 01:25
من به آینده علاقه دارم زیرا بقیه ی عمرم را باید در آن بگذرانم. "چارلز اف . کترینگ "
-
یه وبلاگ جدید ....
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 00:06
میخواستم از اتفاقات امروز سر کار بگم، اما دیدم همش پراسترس بود، گفتم ناراحتتون میکنه. بعد گفتم از خودتون بپرسم اگه براتون جالبه اصلاً یه وبلاگ جدید بسازم برای خاطرات کاریم که هرکس دوست داشت بره بخونه، نظر شما چیه دوستای خوبم؟
-
مهربانانه با من باش ...
یکشنبه 11 تیرماه سال 1391 21:54
تو آنقدر نزدیکی به من که در نفس هایم زمزمه ات می کنم.
-
سودای او ...
شنبه 10 تیرماه سال 1391 19:16
می پوشانم رویم را از کسی که هزاران بار در چشمانش مهربانی را جسته ام ، پنهان می کنم دیده را با مژگانم از نگاه زیبا و بی مانند او که من تشنه لب را سیراب می سازد از دریای عشق و غرورش ، پای از راه او فرو می بندم که پاره ای بر خود بیندیشم و بر آنچه که بر من گذر کرده است در این راه، گشایش لبهایم را که تنها به شراب عشق و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیرماه سال 1391 19:07
خوب زندگی کردن امروز، هر دیروزی را به رویایی از خوشبختی و هر فردایی را به چشم اندازی از امید مبدل می کند. " لئو بوسکالیا "
-
در بستر بیماری
جمعه 9 تیرماه سال 1391 20:50
دانستی اگر سوز شبانروز مرا دامن نزدی، آتش جانسوز مرا از خنده دیروز، حکایت چه کنی؟ باز آی و ببین ، گریه امروز مرا رهی معیری
-
مواظب باشین دوستای خوبم...
جمعه 9 تیرماه سال 1391 20:05
این چند روز یکم بی حال بودم ، هم سحرم حالش خوب نبود، امروزم که خودم مریض شدم رفتم زیر سرم، رفتم به دکتر میگم این علائمو دارم میخنده میگه ویروس جدیده ، فشارمو گرفت گفت 6.5 ، تند و تند مثل مشق شب برام دارو تجویز کرد، رفتم سرم بزنم دیدم همه تخت ها پره همه سرم بدستن ! همراه یه دختر جوون هم سنو سال خودم یه مادر مهربونی بود...
-
سنگ صبور باش ...
جمعه 9 تیرماه سال 1391 01:04
خیلی سخته وقتی شونه هات داره میشکنه ، سنگ صبور باشی ، واسه عزیزی که بی نهایت دوستش داری......... خیلی سخته وقتی شونه هات داره میشکنه ، سنگ صبور باشی ، واسه عزیزی که بی نهایت دوستش داری......... صبوری می کنی میشنوی، غافل از اینکه داری تو خودت میشکنی، خرد میشی، له میشی.......... خیلی طاقت میخواد حرف هایی بشنوی که آرومت...
-
دلگیر
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 23:35
از آدم هایی دلگیرم که روزگاری معنای زندگانیم بودند.
-
چه باید کرد؟؟؟
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 23:20
از صبح خیلی مطالب مختلفی توی ذهنم بود که پست بزارم، مثل حال و هوای کارم، همکاران جدیدم، دوستان عزیزم و ... اما تصمیم گرفتم از کسانی بنویسم که با تمام وجود دوستشان داریم اما در نمی یابند حالمان را ! واقعاً چه باید کرد؟ آیا ما باید همیشه خواسته هایمان را بیان کنیم؟ و یا اینکه اطرافیانمان باید قادر به درک ما باشند؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 17:54
مردم در یک چیز مشترکند، همه با هم فرق می کنند . "روبرت زند"
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 تیرماه سال 1391 23:54
(( هر یک از ما روزی با معیارمان نسبت به زندگی مورد قضاوت قرار خواهیم گرفت ... نه با معیار زندگی کردن، با میزان بخشیدن... نه با میزان ثروت؛ فقط با میزان خوب بودنمان، نه با بزرگی ظاهری. )) "ویلیام آرتوروارد"
-
روز از نو .....
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 16:51
سلام سلام دوست جونا از امروز دوباره دارم میرم سر کار، خیلی خوشحالم برام دعا کنید بتونم همیشه کار کنم ، وقتی بیکار میشم خیلی دلم میگیره حالا بگذریم الان که روحیم مثبت مثبته، با انرژی زیاد میخوام کارمو شروع کنم، دوستتون دارم خیلی زیاد پ.ن : راستی دست سحر گلم هم خیلی درد نکنه توی این مدت خیلی زحمت کشید برام، ان شاا... یه...
-
چرا؟
شنبه 3 تیرماه سال 1391 12:46
سرم پر از سؤال هایی است که با چرا شروع می شود و با علامت سؤال پایان پیدا می کند و هیچ گاه نیز به جواب نمی رسد ؟!!!
-
صدای اذان که میاد ....
جمعه 2 تیرماه سال 1391 03:38
صدای اذون که بلند میشه، تموم تنمو به گوش میشه، انگار که دارن صدام میزنن ، منادی میگه ((حی الصلاه ....)) دارم دعوت میشم بازم به یه گفتگوی دیگه، بیقرار و بیتابم، باید برم، بدرود
-
دیگه دل تنگ نباش
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 00:01
تا حالا شده با اشتیاق به یه نفر زنگ بزنید، پشت تلفن اونقدر سرد جوابتونو بده یا اصلا جوابتونو نده و ردتون کنه، بعد به خودتون بدید، اصلا چرا زنگ زدی؟!!! دیگه دلتنگ نباش
-
اس ام اس های + و - = خنثی
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 23:08
(( هی! کافه چی! میزهایت را تکنفره کن ! نمی بینی ؟! همه تنهاییم! )) دیروز که این SMS برام اومد اولش دلم گرفت ، هی با خودم تکرارش کردم ، کم مونده بود اشکی که تو چشمام داشت حلقه می بست کامل بشه که به خودم گفتم نباید بذارم چیزی ناراحتم کنه ، حتی .............. بگذریم که گاهی این تنهایی نتیجه رفتار خودمونه اما گاهی هم...