ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
صدای اذون که بلند میشه،
تموم تنمو به گوش میشه،
انگار که دارن صدام میزنن ،
منادی میگه ((حی الصلاه ....))
دارم دعوت میشم بازم به یه گفتگوی دیگه،
بیقرار و بیتابم،
باید برم،
بدرود
دستان ابرشمیت را به دستانم بسپار،
نوازشم کن و دامن از من مگیر،
مانند همیشه نیازم را با بی نیازیت بپوشان
و بر من سخت مگیر مهربان من
به دنبال یافتن واژه ای بودم تا تصویر کشم حس در تو غرق شدن و با تو بودن را،اما واژه ای ناب تر جز نام تو نیافتم.
دلواپسی ،
نگرانی،
لحظه های پر استرس ،
مغزی آشفته دارم از هیاهوی بیرون....
و اما در درون ،
تو را دارم با تمامی آرامش ها ،
امنیت ها
و قلبی مالامال از عشق .....