ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
گاهی وقت ها آنقدر تو هوای یک آدم نفس کشیدن برات عادت میشه که وقتی تنها یک لحظه از اون جدایی تازه متوجه میشی که ای وای چقدر درگیر اون بودی و نمیدونستی، چقدر معنایی زندگیت با بودنش متفاوت بوده،این روزها منم و این حس غریب...
هیچ چیزی از تو نمیخواستم
عشق من
فقط میخواستم
در امتداد نسیم
گذشته را به انبوه گیسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطورههای نارنجی
که هنگام راه رفتن
ستارههای واژگانم
برایت راه شیری بسازند
میخواستم سر هر پیچ
یک شعر بکارم
بزنی به موهات
که وقتی برابر آینه میایستی
هیچ چیزی
جز دستهای من
بر سینهات دل دل نکند
میخواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برایت بجنگم
بخاطرت زخمی شوم
و مغرور پای تو بایستم
بر ستون یادبود شهر
عباس معروفی
آرامش چشم هایت از آن من نیست که اینگونه بی قرار می گردم
پلک بگشا و رهایم کن از این کابوس زندگی ...