کاغذ خط خطی

خط خطی های دلم

کاغذ خط خطی

خط خطی های دلم

یه جمعه ...

امروز جمعه بود از اون جمعه های خسته و کسل کننده،از اون روزهایی که زودتر دلمون می خواد ثانیه هاش بیان و عبور کنن، گاهی حتی وقت آزاد داشتنن هم میشه مایه مکافات چون این جور وقت هاست که نمی دونیم جه جوری زمان پیش رورو بگذرونیم ، همین وقت هاست که بقیه برامون برنامه می چینن و به قول گفتنی دستمونو می زارن تو پوست گردو، حالا هزاری هم تو قسم و آیه بیار که حوصله نداری، خلاصه گفتنی امروزم از اون روزها بود برای من.

فکر کنید باید با یک دختر شیطون بلا بخوای درس کار کنی اون هم ریاضی ، دیگه انقدر سرو کله زدم با خواهر گرام تا یکم اشکالاتش بر طرف شد ، از قضا تو بی حوصلگی من هم این خانوم خانومای من یکم شیکمو هم تشریف دارن از صبح صدبار بلند شد که آی من گشنمه آی من خسته شدم،دیگه تا آخر ماجرارو بخونید که من دنبال این خوشگل ناز بودم که درس بخون خواهر جون فردا امتحان داری،اینم حکایت یه جمعه کسل کننده که با استرس امتحان خواهر کوچیکه تموم شد.

نظرات 1 + ارسال نظر
نفس شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 ق.ظ http://princess91.blogsky.com/

استرس خودمون کم نیس باید خواهر و برادرم اضافه بشه
خدا رو شکر که تموم شد و خستم نباشی گلم
ایشالا خواهرتم موفق باشه تو درساش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد