من مامانمو میخوام
حالا من چیکار کنم
فردا پس فردا میاد
من که نیستم
حالا چیکار کنم؟!!!!!!!!!!!!!
آخه فردا پس فردا امتحان دارم
.
.
.
.
.
.
.
(داداش کوچولو)
.
.
.
.
.
.
.
از دست این داداش کوچیکه ،صفحه وبلاگمو خالی دیده شروع کرده به دردو دل
به دل نگیرید بزرگ میشه یادش میدیم فضولی نکنه
تنم به چنگال درد اسیر گشته،
ذهنم از حرکت ایستاده است،
در اطرافم چه می گذرد؟
من نمی دانم.
خستگی را با خود به این سو و آن سو می کشانم،
مرا فریادرسی از این جسم تب آلوده نیست.
کسی ندای کمک خواستن مرا نمی شنود،
من شکسته در خویشم و به کام بلا افتاده ام،
بیهوده در این مرداب تکاپو می کنم و خود را بیشتر اسیر می سازم.
دستان ابرشمیت را به دستانم بسپار،
نوازشم کن و دامن از من مگیر،
مانند همیشه نیازم را با بی نیازیت بپوشان
و بر من سخت مگیر مهربان من
بی روی تو گشت لاله گون مردم چشم
بنشست ز دوریت به خون مردم چشم
افتادی اگر ز چشم مردم، چون اشک
در چشم منی عزیز، چون مردم چشم