ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
تا حباب رویاهای شیرینم از میان دیدگانم محو گشت
رنگ و روی روزگار را با وجودم لمس کردم
دیگر نفس برای بودن،
شوقی برای گذر از جاده های پر تکرار
امیدی برای دوری از دلواپسی ها
و ساعت ها دیگر غرق آرزوهایم نبود
من بودم و روزهای اجبار ...
کافیه تنها یک خورده قد بکشی تا تمام بار زندگی رو شونه هات قرار بگیره
شانه هایم دیگر توان این بار را ندارد
مرا به کودکیم باز گردانید
من در گذر زمان
ساعت ها در تو و در درون خود به نیایش مینشینم
گهواره ی تنهاییم را ، دستان رویایی تو به آرامش می رساند
باز هم این من و خدا